:)

دلم برای گوشه ی خاک خورده ی فیلینگ جانم تنگ شده بود :"(

از حال ما اگر بپرسید ؛ عارضیم خدمتتان که روز را شب میکنیم و شب را روز و گاهی سر از گالری فسقلی اما دوست داشتنی میزنیم و هوروش بند و ماکان شون و غیره گوش میدهیم و میرویم یکی دو تا نوت توی اپلیکیشن between مینویسیم و نوتیفیکیشن برای دلدار میرود و. . بعد تر هم مدام در حال کلنجار رفتن با کتاب دفتر هایمان هستیم -_-

ساعت 1:36 بامداد شونزده آذر هست و نمیدونم چرا بیدارم و اصلا اینجا چیکار میکنم! :| 

+ در راستای خشک شدن قلم بلاگری نوشت: اتفاقا چند روز پیش بالاجبار باید آشپزی میکردم تا گرسنه نمونم و بعد از 3 ساعت ممارست برای درست کردن یدونه بادمجون و دو کفگیر برنج، بعد از اینکه غذا رو خوردم؛ به این نتیجه رسیدم که آشپزیم به فنا رفت الان دارم میبینم قلم بلاگریمم خاکستر شده

من راهی ِ تو ام یا تعبیر ِ ایرونی ِ here we go

هم اتاقی ِ فاقد شعور زندگی ِ جمعی به پستت نخورده، بفهمی چی میگم :))

عنوان مناسبی برای بازگشت شکوهمندانه ام پیدا نمیکنم :))))

روز ,شب ,قلم ,الان ,حال ,ساعت ,بعد از ,بالاجبار باید ,باید آشپزی ,آشپزی میکردم ,پیش بالاجبار

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آخرین عناوین آهنگستان سایت سازان برتر آموزش مدیریت با بازی قلعه باشگاه تیراندازی شهدای هاتف اصفهان بانک اطلاعات مشاغل کل کشور درب ضد سرقت سوگند داستانک یک دانشجو بلاگی برای فایل ها